داستان پوکر
سرگرمی

داستان‌های خنده دار و عجیب پوکر (قسمت دوم)

«ملکولم کلارک» از داستان های خنده دار خود و دیگران در مورد پوکر می‌گوید

داستان پوکر

قسمت اول داستان‌های خنده دار پوکر

هوشمندانه جشن بگیر

این داستان بامزه است ولی فقط به این دلیل که برای من اتفاق نیفتاده است! این مورد را کاربری با نام Laez در یک تالار گفتگو منتشر کرده بود و من واقعا به آن بلند خندیدم، بر خلاف بلند خندیدن اینترنتی (LOL) که برای من فقط یک تبسم است!

«یکی از دوستان من روی دور بدشانسی و باخت بد افتاده بود و در سطح 1/2  به 300$ آخر خودش رسیده بود. او پولش را به 800$ می‌رساند و احساس خوش شانسی می‌کند و با 500$ وارد میز 2/5 می‌شود. و 300$ برای خود نگه می‌دارد که در صورت باخت به میز 1/2 برگردد. خیلی زود بعد از این که وارد بازی می‌شود یک پاکت شاه برایش می‌آید. او لیمپ می‌کند و یک بازیکن دیگر هم لیمپ می‌کند. بعد از این دو، یک بازیکن دیگر رِیز می‌کند و دوست من شرط سوم را می‌بندد. لیمپ‌کننده دیگر با شرط چهارم آل این می‌کند. ریز کننده اولیه کال می‌کند و دوست من برای مدت زیادی به فکر فرو می‌رود. می‌گوید که می‌داند یکی از آن دو پاکت آس دارد. ولی باز هم کال می‌کند. آن دو بازیکن هر دو پاکت آس داشتند و یک شاه در فلاپ می‌آید و دوستم ژتون‌هایش را سه برابر می‌کند.

او به شدت داغ می‌کند و تصمیم می‌گیرد به هوکر مورد علاقه خود در یک ایالت دیگر با یک ساعت فاصله سری بزند و جشن بگیرد. بعد از این که با او جشن می‌گیرد، آن زن از او می‌خواهد که او را به یک مُتل دیگر برساند. این متل بعدی ایستگاه پلیس است. آن زن به پلیس می‌گوید که او پیمپ اوست و کتکش می‌زند و پول‌هایش را می‌گیرد و کسی است که تبلیغات را در کریگزلیست پست می‌کند. پلیس او را بازداشت می‌کند و چندین جریمه مختلف برای او در نظر می‌گیرد و به او می‌گوید که می‌تواند تا 15 سال به زندان بیفتد. او حق تماس تلفنی خود برای گرفتن شماره اتاق پوکر استقاده می‌کند. ما فردای آن روز او را بیرون آوردیم. بعد از این که بیرون آمد فقط تشکر کرد و چیزی نگفت. برای 15 دقیقه در ماشین فقط سکوت برقرار بود تا اینکه ناگهان بی‌مقدمه گفت: “باید آن پاکت شاه را فولد می کردم.”»

فوق العاده بود. او قطعا باید آن پاک شاه را فولد می‌کرد ولی به نظرم نکته جالب این داستان این است که او از کارهای عجیبی که نهایتا منجر به دستگیری او توسط پلیس شد کاملا ناآگاه بوده است. امیدوارم آن زن، دیگر مورد علاقه‌اش نباشد. چون دیگر شایستگی اش را ندارد.

هیچ وقت به کسی پوکر بازی کردن یاد ندهید

این داستان برای خودم اتفاق افتاده است و 100% واقعیت دارد. دوستم از علاقه من به پوکر اطلاع داشت و یک شب که من در یک تورنومنت چند میزه نتیجه خوبی گرفته بودم و 50$ هم بردم، مرا تشویق می‌کرد. او فکر می‌کرد که پوکر فوق‌العاده است و می‌گفت همیشه آرزوی یاد گرفتن پوکر را داشته است و به من التماس می‌کرد که به او آموزش بدهم. من نهایتا موافقت کردم و از آن جایی که یک مجموعه ژتون و کارت دارم، یک شب شروع به بازی کردیم. بعد از یکی دو ساعتِ عذاب آور که قوانین را به او توضیح دادم، باز هم به نظر نمی‌رسید که کاملا متوجه شده باشد. به همین دلیل شروع به بازی هدزآپ کردیم تا فرآیند یادگیری را با رسیدن به موقعیت‌های مختلف ادامه دهیم. در ابتدا بردن او چندان سخت نبود چرا که با هر چیزی کال می‌کرد و اگر من دستی داشتم معمولا از او جلوتر بودم.

سپس ناگهان در یک فلاپ او به جای کال کردن شروع به رِیز کردن کرد. من گفتم: «رِیز می‌کنی؟» و از این که یادش مانده چطور باید این کار را کند تحت تاثیر قرار گرفتم. او گفت «آره» و هیجان زده به نظر می‌رسید. من گفتم باید روی حفظ صورت سنگی‌ات (Poker Face) کار کنیم. من دو پِر داشتم و به کنجکاوی شدید مرا به اینجا رسانده بود چرا که او در هر مرحله شرط بسته بود. دو پِرم را به او نشان دادم و پرسیدم «می‌توانی این را ببری؟» او گفت «بله» و کارت‌هایش را رو کرد و گفت «رنگ قرمز»، من گفتم «چی؟!» گفت «رنگ قرمز»، طوری که انگار من احمق بودم. سه تا دل و دو تا خشت داشت. من گفتم دست خوبی بود. او به قدری خوشحال بود که نمی‌توانستم حقیقت را به او بگویم. ولی حالا با هم به این جریان می‌خندیم. اتفاقا او بعدا در پوکر بسیار پیشرفت کرد. به هر حال همه ما از صفر شروع کرده‌ایم!

 

اتفاقات جالب دنیای پوکر – مورد عجیب مارک نیوهاوس

دیدگاهتان را بنویسید